من کجا وصحبت از یاس کبودم
من کجا وشرح وصف آن نگار نازنینم
عرش گفتا من شدم میعادکاه دوستانش
فرش گفتا زادگاه ومهد آل طاهرینم
زهره گفتا ذره ای از پرتو زهرای اطهر
هست کافی تاکه از خورشید بالاتر نشینم
مشتری گفتا چه کالایی است بهتر از ولایش
من خریدار چنین کالای رحمت آفرینم
باد گفتا من نوازش مینمایم گیسوانش
بانسیم جان فزایم با شمیم عنبرینم
خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی
با چنین در زمینی تا قیامت همنشینم
آب گفتا شان من بالاترو برتر ازاینهاست
چون که از روز ازل مهریه آن نازنینم
ناگهان آتشزبان بگشود و گفتا روز محشر
دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم
لاجرم از خویش پرسیدم به ناگه صبر ایزد
یکصدا درپاسخم گفتا هر عضوی چنینم
دست گفتا دست از دامان زهرا بر ندارم
تاکه دستم را بگیرد روز سخت واپسینم
نظرات شما عزیزان: