حديث آرزومندي
از هردري سخني

بنام خدا باسلام وعرض خدا قوت مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأكید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می‌گفت: اگر آدمی یك اربعین به ریاضت پردازد، اما یك نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد. (اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراكنده‌شدن ذرات غبار در هوا) جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می‌كرد و می‌گفت: «بدان كه در راه حق و سلوك این طریق، اگر به جایی رسیده‌ام، به بركت بیداری شب‌ها و مراقبت در امور مستحب و ترك مكروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است.» نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودكی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه كلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است كه دوست دارم یك ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینكه دوست دارم كارم بركت داشته باشد و قفل سوم اینكه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ نخودكی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! جوان عرض كرد: سه قفل با یك كلید؟! شیخ نخودكی فرمود: نماز اول وقت «شاه كلید» است


: مرتبه
نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, ساعت 14:52 توسط سياوشي

در شهر ما دیوانه ای زندگی میکند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچه بچه ها قرار میگیرد.روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را ملعبه خود قرار داده بودند با خنده و شادی بازی مبکرد.او را به خانه بردم و پرسیدم: چرا کودکانی که تو را مسخره میکنند و به تو و حرفها و کارهایت میخندند را از خود نمیرانی؟؟ با خنده گفت: ((مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه میتوانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟)). جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد....دوباره از او پرسیدم:قشنگترین و زشت ترین چیزی را که تا به حال دیده ای را برایم تعریف کن.! لیوان آبی که در اتاق بود را برداشت و سر کشید.با آستین لباسش آبی که از دهانش شر کرده بود را پاک کرد و گفت :((قشنگترین چیزی را که در تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت.و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن میکردند.پرسیدم:چرا به نظر تو زشت بود؟مگر مراسم خاک سپاری بدون گریه هم میشود؟جواب داد:((مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟)) و من از آن روز در این فکر هستم که آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر ما دیوانه اند که او را دیوانه می پندارند؟؟...


: مرتبه
نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, ساعت 14:50 توسط سياوشي

وقتی بچه بودم، مادرم همیشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترین عضو بدن است. در طول سالیان متمادی، جواب هایی می دادم و همیشه تصورم این بود که بالاخــره جـــواب صــحیح را پیدا می کنم. بزرگتر که شدم، به فکرم رسید که صدا برای ما انسان ها خیلی مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: "مـامـان، فـکر می کنم گوش ها مهمترین عضو بدن هستند". اما مادرم گـفت: "نـه پـــسرم، اشتباه می کنی. خیلی آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت می پرسم." چند سال گذشت و قبل از اینکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و این طور نتیجه گیری کردم که بالاخره جواب صحیح را پیدا کردم. پس به مادرم گفتم: "مامان، بالاخره فهمیدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضای بدن مهمتره." وقتی بچه بودم، مادرم همیشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترین عضو بدن است. در طول سالیان متمادی، جواب هایی می دادم و همیشه تصورم این بود که بالاخــره جـــواب صــحیح را پیدا می کنم. بزرگتر که شدم، به فکرم رسید که صدا برای ما انسان ها خیلی مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: "مـامـان، فـکر می کنم گوش ها مهمترین عضو بدن هستند". اما مادرم گـفت: "نـه پـــسرم، اشتباه می کنی. خیلی آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت می پرسم." چند سال گذشت و قبل از اینکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و این طور نتیجه گیری کردم که بالاخره جواب صحیح را پیدا کردم. پس به مادرم گفتم: "مامان، بالاخره فهمیدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضای بدن مهمتره." مادرم نگاهی به من انداخت و گفت: "خیلی خوب داری همه چیز رو یاد می گیری، اما بازم جوابت صحیح نیست، چون خیلی آدما نابینا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت می پرسم." از قرار معلوم بازم اشتباه کرده بودم. اما دست از تلاشم برنداشتم، چون مادرم هر چند سال یکبار این سوال را از من می پرسید و هر بار که جواب می دادم، طبق معمول می گفت: "نه پسرم جوابت درست نیست، ولی خوشحالم. چون داری هر سال باهوش تر میشی." تا اینکه سال قبل، پدربزرگم مرد و این مسئله ای بود که قلب همه ما را به درد آورد. همه داشتیم گریه می کردیم. حتی پدرم هم گریه می کرد. وقتی که می خواستیم برای آخرین بار پدربزرگ را ببینیم و با او خداحافظی کنیم، مادرم رو به من کرد و گفت: "عزیز دل من، هنوزم نفهمیدی که مهمترین عضو بدن کدومه؟" از اینکه مادرم درست در چنین لحظه ای این سوال را از من پرسید سخت تعجب کرده بودم. همیشه فکر می کردم این یک بازی بین من و مادرم است. مادرم که تعجب را در صورت من دید، گفت: "این سوال خیلی مهمه. اگر به این سوال جواب بدی، اونوقت می فهمم که معنی واقعی زندگی رو فهمیدی." "در این چند سال هر وقت ازت می پرسیدم مهمترین عضو بدن کدومه، هر بار بهت می گفتم که داری اشتباه می کنی و همیشه هم مثالی میزدم که بفهمی چرا جوابات اشتباهه. اما امروز همون روزیه که باید درس مهمی یاد بگیری." بعد نگاهی به من انداخت. نگاهی که تنها در یک مادر دیده می شود. به چشمان خیس از اشکش نگاه کردم. مادرم گفت:"عزیز دلم، مهمترین عضو بدن، شانه های توست". گیج و متحیر پرسیدم: "چرا، چون سر روی آن قرار دارد"؟ اما مادرم در جواب گفت:"نه برای اینکه وقتی دوست یا همسرت ناراحت است و گریه می کنه، سرش رو روی شونه های تو میذاره. عزیز دلم، هر کسی توی این دنیا به یک شونه نیاز داره که برخی مواقع سرش رو روی اون بذاره. فقط دعا می کنم تو هم دوست یا همسری داشته باشی که در هنگام نیاز سرت را روی شانه هایشان بگذاری و گریه کنی تا کمی تسلی پیدا کنی". همانجا و همان لحظه بود که دریافتم مهمترین عضو بدن نه تنها خودپسند است، بلکه در برابر غم و اندوه سایرین خود را مسئول می داند و با آنها همدردی می کند!! خوشا به حال کسانی که شانه ای برای گریستن دارند و بدا به حال کسانی که از این نعمت بی بهره هستند.


: مرتبه
نوشته شده در دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, ساعت 14:46 توسط سياوشي

میشم زخونه رونه  فقط به عشق زهرا

    ازاین خونه به اون خونهفقط به عشق زهر ا

از را ه دوری من می یام فقط به عشق زهرا

  جمعه ها را خیلی می خوام فقط به عشق زهرا

*************************

آخه چرا کبوتری که عشق او ن پریدنه

        یکی بیاد بایک لگد بال وپرش را بشکنه

آخه چرا یه بازویی که دائما"مشکل گشاست

 خسته بشه -بسته بشه -مدینه این کجا رواست

آخه چر حمله کنند چهل نفر به یک نفر

                                                      اونم میون کوچه ها پیش علی تو رهگذر

*************** 

نامردها از سوره کوثر گذشتند

درروی زهرا بود ازآن در گذشتند

از خانه مولا به بال دد می رفت

هر کس با هرچیز در دست داشت می زد

****************

دستی شد  بلند شد بی رمق بازوی گل

پایی شد بلند در هم شکس پهلوی گل

وای مادم  دل از تو نگیرم

الهی برایت من بمیرم

در پیش علی ناموس مولا رازدند

در پیش حسن در کوچه زهرا رازدند

وای مادرم -دل از تو نگیرم

الهی برایت من بمیرم



: مرتبه
نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:54 توسط سياوشي

سلام آدم سلام حوا                                سلام عیسی سلام رضوان
سلام جنت سلام غلمان                           سلام حوراء  سلام خالق
سلام خلقت سلام احمد                            سلام امت سلام حیدر  
سلام یاسین سلام طه                               به جسم زهرا به جان زهرا   
                            زهرا یا زهرا   زهرا یازهرا
مهی این سفینه بهین امینه                         نهال مکه گل مدینه
رسول حق را سرور سینه                             ولی حق را یگانه همتا
جلال منان جمال سبحان                              روان قرآن زبان فرقان
قرار امکان مدارایمان                                    رسول حق را بتول عزراء  
                            زهرا یا زهرا   زهرا یازهرا     
وجود بسته به قود وهستش                         خرد تفکر دو پای بستش
الا محمد ببوس دستش                               که اوست ذات خدای یکتا
خدا به قرآن کند ثنایش                                رسول خیزد به پیش پایش
علی به حسن خدا نمایش                           جمال حق راکند تماشا
                          زهرا یا زهرا   زهرا یازهرا
ائمه حجت برای امت                                 توبر ائمه هماره حجت
کنند از توهمه اطاعت                                 چنان که اعضاء چو حق تعالی
بهشت وحی آشیانه تو                              صدای قرآن ترانه تو
به این جلالت زخانه تو                             شراره آتش گرفت بالا
                       زهرا یا زهرا   زهرا یازهرا  
زگریه بسته ره گلویت                              زغصه گردیدسپید مویت
چه خورد سیلی به ماه رویت                     جهان سیه شدبه چشم مولا
قسم به قرآن عدو تورا کشت                    چه بی گناه کشت چه ناروا کشت
یکی نپرسید چرا تورا کشت                      یکی نگفتا چه کرده زهرا
                             زهرا یا زهرا   زهرا یازهرا



: مرتبه
نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:50 توسط سياوشي

خودم دیدم که آتش شعله ور بود                             خودم دیدم که زهرا پشت در بود

خود دیدم که زهرا ناله میکرد                                 خودم دیدم که دستش بر کمر بود

گل من پرپر از بادخزان شد                                  به زیر خاک زهرایم نهان شد

شمع سوزانم یار خاموشم                                 تو کفن پوشی من سیه پوشم

مانده تابوتت بر سردوشم                                    فاطمه جانم فاطمه جانم

پیش چشمانم از پا افتادی                                 سربه دامان فضه بنهادی 

من نگه کردم تا تو جان دادی                               فاطمه جانم فاطمه جانم        



: مرتبه
نوشته شده در چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, ساعت 8:40 توسط سياوشي




منوي اصلي
نويسندگان

آرشيو وبلاگ

دوستان
قالب وبلاگ رایگان
حقوقدانان جوان ایران
پارس کلوپ
سایت آموزشی علمی مدرسه پیامک
فرهنگی
نت پاک
نواي دل
مهروماه
برهان يوز
برهان
ديده بان
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حديث آرزومندي و آدرس siavoshi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






پيوندهاي روزانه

آرشيو پيوندهاي روزانه

امکانات ديگر